کد خبر:872

۰۹:۵۴ | ۱۴۰۴/۰۹/۱۷
0
𝐓

گزارش اختصاصی | سالگرد شهادت شاهرخ ضرغام؛ از توبه تا شهادت ، راه حُرّ انقلاب

گزارش اختصاصی | سالگرد شهادت شاهرخ ضرغام؛ از توبه تا شهادت ، راه حُرّ انقلاب

امروز هفدهم آذر، هم‌زمان با سالروز شهادت شاهرخ ضرغام، حُرّ انقلاب اسلامی، یاد رزمنده‌ای زنده می‌شود که از کوچه‌های جنوب تهران برخاست، مسیر زندگی‌اش را از نو ساخت و سرانجام در جاده ماهشهر در برابر تانک‌های دشمن ایستاد و بی‌نشان آسمانی شد.

به گزارش ایثارنیوز، شاهرخ ضرغام در سال ۱۳۲۸ در خانواده‌ای مذهبی و زحمتکش در جنوب تهران به دنیا آمد. پدرش کارگری ساده و حلال‌خور بود که با تلاش و پاک‌دستی روزی خانواده را فراهم می‌کرد و مادرش زنی دعاگو، دلسوز و مؤمن که شب‌ها برای عاقبت‌به‌خیری فرزندانش اشک می‌ریخت. شاهرخ از همان کودکی جثه‌ای درشت داشت و کمتر کسی باور می‌کرد آن قد و قامت برای یک کودک باشد. با وجود هیکل بزرگش، قلبی مهربان و روحیه‌ای آرام داشت، اما مرگ زودهنگام پدر در سال اول دبیرستان مسیر زندگی‌اش را عوض کرد. برای تأمین هزینه‌های خانواده ترک تحصیل کرد و وارد کارگری شد. محیط کار و رفاقت‌های ناباب او را کم‌کم به سوی دعوا و درگیری کشاند؛ تا جایی که نامش در کلانتری‌ها شناخته‌شده بود و مادرش همیشه نگران سند خانه برای آزادی او بود. با همه اینها، در دل شاهرخ همیشه نور ایمان و مهربانی خاموش نشد و بارها نشانه‌های جوانمردی و کمک به نیازمندان در رفتارش دیده می‌شد.

ورزش مسیر تازه‌ای در زندگی‌اش ایجاد کرد. استعداد بدنی‌اش او را به کشتی فرنگی کشاند و در اولین حضور در مسابقات، قهرمان تهران در وزن ۱۰۰ کیلو شد. چند بار به اردوی تیم ملی دعوت شد و بیشتر رقبا را ضربه‌فنی می‌کرد. هم‌زمان روحیه دستگیری از ضعیفان در او قوت گرفت. از کمک به خانواده‌های بی‌پناه تا فراهم کردن سرپناه برای زن بی‌سرپرستی که حاضر نشد او را محتاج نگاه نامحرمان ببیند، همه نشان می‌داد که قلب شاهرخ پاک مانده است. دعای مادر کم‌کم اثر می‌کرد و نقطه عطف این تحول، عاشورای سال ۱۳۵۷ بود. شاهرخ که میاندار هیئت جوادالائمه بود، پس از سخنان آیت‌الله تهرانی و گفت‌وگویی طولانی، دگرگونی عمیقی در وجودش رخ داد. همان روزی که بعدها از آن به عنوان توبه و تولد دوباره یاد کرد. از آن پس رفاقت‌های گذشته را کنار گذاشت، بیشتر وقتش را در مسجد گذراند، زیارت امام رضا را انجام داد و با تمام وجود به مسیر انقلاب پیوست. حتی پیکانش را فروخت و پولش را خرج کارهای انقلابی کرد و به همه می‌گفت: من دیوانه خمینی‌ام.

با آغاز ناآرامی‌های کردستان، داوطلبانه راهی سنندج و سقز شد و در پاکسازی مناطق ناامن نقش داشت. جسارت و قدرت بدنی‌اش او را به چهره‌ای شناخته‌شده میان نیروهای انقلابی تبدیل کرد. پس از مدتی به گروه سیدمجتبی هاشمی پیوست و در واحد پیشرو مشغول شناسایی شد. شاهرخ بارها بدون اسلحه وارد خطوط دشمن می‌شد و با اسلحه برمی‌گشت. نیروهای عراقی او را با لقب‌هایی مانند جلاد آدم‌خوار می‌شناختند و برای سرش جایزه تعیین کرده بودند. او در میدان جنگ همان شجاعتی را داشت که در گذشته در دعواها نشان می‌داد، اما این‌بار در مسیر حق و دفاع از مردم کشورش.

سرانجام هفدهم آذر ۱۳۵۹ در جاده ماهشهر، در حالی که با آرپی‌جی مقابل تانک‌های دشمن بعثی ایستاده بود، پس از انهدام چند تانک، هدف گلوله تیربار قرار گرفت و به شهادت رسید. اما پس از عقب‌نشینی نیروهای خودی، وقتی به منطقه بازگشتند، هیچ ردی از پیکرش پیدا نشد و او به شهید مفقودالاثر تبدیل شد؛ همان‌گونه که خودش آرزو داشت. مادرش همان شب خواب دید که شاهرخ آمده، دستش را گرفته و به او گفته است: مادر، من رفتم، منتظر من نباش. سال‌ها بعد هنگامی که او را به محل شهادت بردند، پیش از آنکه کسی توضیح بدهد، سنگری را نشان داد و گفت پسرم اینجا شهید شد.

برچسب‌ها: دفاع مقدس
ارسال نظرات
capcha